دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 17071
تعداد نوشته ها : 8
تعداد نظرات : 20
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

دارد هنوز یک سرخون آلود بالای نیزه مرثیه می خواند
ای کاش مردهای خدایی را ، این نوحه غریب بترساند

ایکاش باز بارش دستی سبز ، از آسمان ستاره درو می کرد
شاید دل کپک زده ما را لبخند یک ستاره بلرزاند

من ، مومنم و وارث داغی سرخ اما چرا من اشک نمی ریزم
حتما خدا پلچ شده که من را در لابلای روضه بخنداند

من شیعه ام و منتظر آقا با این همه قبول ندارم که
شیعه : فقط همیشه بگوید چشم ، شیعه : همیشه کله بجنباند

آن روز که شهید شد اسماعیل از یک کنار زل زدم آقایان
دست شما وآینه خونی بود از بخت بد خدا که نمی داند

دست شما مگر به کجا بند است ، به یک خدا و یک سر و یک قرآن
یکروز مرد خاطره می آید خورشید پشت ابر نمی ماند

یکروز جمعه پیش نگاه ما شاید درست وقت نماز ظهر
او می رسد که گوش شماها را حداقل دو پیچ بپیچاند

او می رسد و دیگراز آقایان یکی ندارد عرضه این را که
از آن طرف قیافه بگیرد یا ، از آن طرف سبیل بچرخاند

تیکو تیکوی اسب سفیدی باز از دور هم صدا شده با باران
اما هنوز یکی یک سرخون آلود بالای نیزه مرثیه می خواند

محمد مرادی

دسته ها :
X